تأثیر صنعت نساجی بر توسعهی کالبدی شهر اصفهان در دورهی صفوی
مریم بیات (2)
(با تکیه بر سفرنامهها)
چکیده
در دورهی صفوی به دلیل علاقهی بسیار دولتمردان به هنر و صنعت و حمایت آنها از هنرمندان و صنعتگران، صنعت رشد چشمگیری داشت و در این میان صنعت نساجی از جایگاه و موقعیت ویژهیی برخوردار بوده است. رشد بالای این صنعت، تأثیر آن در خودکفایی کشور در زمینهی نساجی و صادرات گستردهی آن به دیگر کشورها را بخوبی در این دوره میتوان یافت. همچنین در این دوره اصفهان، یکی از مهمترین مراکز بافت پارچههای ابریشمی و زربفت محسوب میشد، که حجم قابل ملاحظهیی از پارچهی مورد نیاز برای استفادهی عموم و صادرات را تأمین میکرده است. طبق اسناد و شواهد موجود، در این دوره اصفهان به لحاظ توسعهی کالبدی، رشد بسیاری پیدا کرد که صنعت یکی از مهمترین عوامل، مؤثر بوده است. این پژوهش (3) با هدف بررسی نقش صنعت نساجی بر توسعهی کالبدی شهر اصفهان، در دورهی صفوی انجام شده است. نقش صنعت بر توسعهی شهر، مسئلهیی جدید و مربوط به قرنهای متأخر است و در منابع و مدارک موجود از دورهی صفوی، مطلب یا گزارش مستقیمی از رابطهی صنعت و توسعهی شهری وجود ندارد؛ اما در این پژوهش با پردازش و تحلیل دادههای تاریخی در منابع کتابخانهیی، مانند سفرنامهها، مشخص شد صنعت نساجی در توسعهی کالبدی شهر در دورهی مورد مطالعه مؤثر بوده است.مقدمه
در تئوریهای شهرسازی، صنعت، یکی از عوامل مؤثر بر کالبد شهر است. صنایع گوناگون، بواسطهی ایجاد فضاهای صنعتی (اعم از کارخانهها، کارگاهها و شهرکهای صنعتی)؛ جذب نیروی کار از مناطق مختلف؛ تخصیص فضاهای مورد نیاز برای اسکان و زندگی کارگران و متخصصان و... بر کالبد شهرها اثر میگذارد.بدلیل وقوع انقلاب صنعتی در اروپا و تأثیر صنعت بر شهرها، تحقیقات گستردهیی در این زمینه، بخصوص در رشتهی شهرسازی در کشورهای اروپایی صورت پذیرفته است؛ از آنجایی که ایران هیچگاه بطور کامل یک کشور صنعتی بشمار نیامده، اینگونه پژوهشها هم در آن انجام نشده است. میرفندرسکی، «صنعت» را اینگونه تعریف میکند: «صناعت همان است که به فارسی دری به آن «پیشه» میگویند...صناعت استعداد و توانایی است بر انجام کار با فکر صحیح در جهت غرضی محدود که در موضوع خاصی اثر میگذارد (میرفندرسکی، 58:1387). با توجه به اهمیت مسئله، در سالهای اخیر تحقیقات موردی و کوچک دربارهی تأثیرات صنعت در ایران انجام گرفته است؛ اما تاکنون هیچ پژوهشی دربارهی صنایع ایران در دوران تاریخی مشخص صورت نگرفته است. در دو دورهی تاریخی ایران (کمتر صفویه و بیشتر قاجاریه)، همواره با این مسئلهی مهم که: «چرا صنعتی نشدیم؟»، مواجه بودهایم. در خلال همین بررسیها به شروع روند صنعتی شدن در دورهی صفویه اشاره شده است؛ ولی هیچگاه به صنعت، بعنوان عامل مؤثر بر کالبد شهر، توجه نشده است.
در طول دورهی صفوی، بدلیل اهمیتی که دولتمردان آن، برای صنعت نساجی قائل بودند، این صنعت به درجهیی از رشد و کمال خود رسیده بود که علاوه بر خودکفایی کامل کشور در زمینهی نساجی، مقدار زیادی از این محصولات مرغوب و زیبا به کشورهای مختلف دنیا نیز صادر میشد. در نوشتههای تاریخی، به وجود کارگاههای بسیاری در شهرهای مختلف که به بافت پارچههای ابریشمی و زربفت مشغول بودند، اشاره شده است. یکی از این شهرها که از مهمترین پایگاههای بافت پارچههای مرغوب در دورهی صفوی بود، اصفهان است.
شهر اصفهان، بعنوان پایتخت حکومت صفوی، دلایل زیادی برای رشد و توسعهی کالبدی خود داشت. فرض بر این است که صنعت نساجی در عصر صفوی، یکی از این دلایل بوده است. برای اثبات این فرضیه، درمنابع کتابخانهیی، اعم از سفرنامهها و کتابهای تاریخی، اطلاعات مربوط به شهر اصفان و صنعت نساجی این شهر جمعآوری شد. از آنجایی که هیچ گزارش مستقیمی مبنی بر رابطهی صنعت نساجی و توسعهی شهر در میان منابع وجود نداشت، سعی شد تا از میان جملات خبری و اطلاعات پراکندهی موجود در کتابهای تاریخی و سفرنامهها، دادههای لازم جمعآوری شود؛ اما بدلیل اینکه سفرنامهها، شامل اطلاعات بیشتری دربارهی شهرها؛ ساکنین؛ مشاغل؛ تجارت و... میشدند از سفرنامهها استفادهی بیشتری شد. پس از جمعآوری اطلاعات و تحلیل دادهها، رابطهی بین صنعت و توسعهی شهری در اصفهان عصر صفوی معین شد. در این پژوهش روش تحقیق، تاریخی و از نوع توصیفی تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانهیی است.
صنعت
از آنجا که صنعت نساجی، در دورهی تاریخی خاص (صفوی) بررسی خواهد شد، مشخص کردن معنی دقیق آن بسیار اهمیت دارد.از گذشته تا به امروز هم، معانی بسیاری برای صنعت ذکر شده است که بر حسب نیاز تنها به چند مورد از آنها اشاره خواهد شد. میرفندرسکی از بزرگترین علما و دانشمندان قرن یازدهم هجری قمری در کتاب خود به نام رسالهی صناعیه به معرفی صنعت از دیدگاه خود پرداخته و شکلهای مختلف آن را بررسی کرده است. در این رساله، میرفندرسکی، «صنعت» را اینگونه تعریف میکند: «صناعت همان است که به فارسی دری به آن «پیشه» میگویند...صناعت استعداد و توانایی است بر انجام کار با فکر صحیح در جهت غرضی محدود که در موضوع خاصی اثر میگذارد (میرفندرسکی، 58:1387). شهرام پازوکی در شرح این معانی به نکتهی ظریفی اشاره میکند. او مفهوم پیش از مدرن صنعت را ارتباط میان نظر و عمل میداند. به همین دلیل از نظر او در حکمت اسلامی میان مفاهیم «هنر» و «صنعت» هیچگاه فاصلهیی نبوده است. (4)
در کتابهای مختلف نیز همیشه نساجی ذیل عنوان هنر قرار گرفته است. راجر سیوری؛ آرتور پوپ؛ فیلیس آکرمن و.. از جملهی افرادی هستند که نساجی را تحت عنوان هنر بررسی کردهاند؛ البته با بررسی انواع منسوجات باقی مانده از دورههای مختلف تاریخی ایران نیز مشاهده میشود که در خلق پارچه و منسوجات، هنر بافنده و طراح، همیشه حرف اول را میزند.
علامهی دهخدا در لغتنامهی خود صنعت را «پیشه و هنر» معنی کرده است. در فرهنگ معین، صنعت هم به معنای هنر و هم به معنای بکار بردن مهارت و سلیقه در جلوهی جمال، بواسطهی تقلید یا ابتکار ذکر شده است؛ یعنی دهخدا و معین، صنعت را با هنر و کار و پیشه هم معنا میدانند؛ اما در فرهنگ آموزگار که جدیدتر است، صنعت به معنی ساختن است.
صداقت کیش صنعت را این گونه تعریف میکند: «صنعت عبارت از مجموعه فعالیتهایی است که هدفش سازندگی است و از استخراج و ترکیب یا تبدیل مواد اولیه، محصول جدیدی بوجود میآورد» (صیامی، 25:1381). سپس با توجه به همین تعریف، او صنایع را بطور کلی به دو دستهی «صنایع دستی» و «صنایع ماشینی» تقسیم میکند. بدلیل آنکه بستر تحقیق پیشرو، دورهی صفوی است، شایسته نیست که از تعاریف امروزی صنعت که صرفاً برای صنایع ماشینی مناسبند، استفاده شود. در نتیجه به همین تعاریف ارائه شده، بسنده میشود.
با توجه به اینکه در دورهی صفوی هنوز ماشین آلات و دستگاههای نساجی ظهور نکرده بودند، منظور از صنعت یا هنر نساجی این دوره، صنایع دستی و غیر ماشینی است. شاید اینگونه به نظر برسد که نمیتوان نساجی دورهی صفوی را صنعت نامید؛ اما به دو دلیل ما آن را صنعت میدانیم؛ اول، اینکه «ریشههای فعالیتهای صنعتی در ایران به قرون شانزدهم و هفدهم میلادی (که مقارن با سلسلهی صفویه است) باز میگردد. در این دوران تولیدات صنعتی به مرحلهی تولید پیشهوری و کارخانهیی ارتقا یافته بود. ایران در مقیاس آن زمان، کشوری صنعتی به شمار میآمد که کالاهای تولید شده توسط صنایع دستی آن به کشورهای دیگر صادر میشد. در واقع در این دوران که مقارن با تغییر و تحولات سیاسی در اروپا و شکست فئودالیسم توسط سرمایهداری و پایان حاکمیت قرون وسطا بود، نطفهی صنعت در ایران بسته شد» (همان: 66) در این نقل قول، ریشهی فعالیتهای صنعتی در ایران، به قرنهای شانزدهم و هفدهم نسبت داده شده است؛ در حالی که اینگونه فعالیتها بسیار ریشهدارترند و در طول تاریخ ایران نمونههای آن را میتوان یافت. (5) در این دورهی تاریخی؛ یعنی همزمان با دورهی صفویه در نوع روش تولید تغییراتی حاصل شد. همچنین بدلیل افزایش تولید پیشهوری و کارخانهیی در این دوره، روش تولید سرمایهداری در ایران بوجود آمد.
با این حال، افزایش کارگاههای بافت پارچههای ابریشمی و زری بینظیر در شهرهای مختلف، صادرات انواع پارچه، تعداد بسیار زیاد کارگران و صنعتگران شاغل در رشتههای مختلف مربوط به صنعت نساجی، تشکیل شهرکهای کارگاهی که فقط در آنها پارچه بافته میشد و ... از جمله دلایلی هستند برای اثبات این موضوع که نساجی را در آن دوره میتوان، صنعت نامید.
دوم، با توجه به تقسیمبندی صداقت کیش، صنایع خود به دو دسته تقسیم میشوند که به راحتی میتوان صنعت نساجی دورهی صفوی را جزئی از صنایع دستی به حساب آورد؛ البته صنعتی (دستی) که در همان زمان با تولید انبوه و کیفیت بسیار خوب، بسیاری از بازارهای جهانی را در اختیار خود داشته است.
رابطهی صنعت و شهر
در دنیای امروز، تأثیر صنعت بر توسعهی کالبدی شهر امری ثابت شده است. بعد از انقلاب صنعتی، کالبد شهرها چنان تحت تأثیر صنعتی شدن قرار گرفت که بسیاری از صاحبنظران رشتهی شهرسازی را بر آن داشت تا به منظور کم کردن مشکلات و بهینه ساختن زندگی در شهرهای صنعتی که روز به روز بزرگتر میشدند، مدلهای مختلفی از شهر را طراحی کنند. در نتیجه «تحول در صنعت به تحول درنظرات شهرسازی نیز منجر شد» (6) (شیعه، 52:1389).همانگونه که گفته شد، این دورهی تاریخی، بدلیل همزمانی با آغاز عصر سرمایهداری و تولید انبوه در اروپا که از مقدمات انقلاب صنعتی بوده، بسیار حائز اهمیت است. تولید انبوه پارچه و منسوجات در کارگاههای شهری در این دوره که هم به مصرف داخل میرسید و هم به کشورهای دیگر صادر میشد، یکی از نشانههای آغاز صنعتی شدن است. اینجا دلیل انتخاب صنعت نساجی نیز مشخص میشود. در دورهی صفوی نساجی، بزرگترین صنعت کشور محسوب میشد و در میان صنایع آن زمان، صنعت نساجی پیشتاز بود.
توسعه صنعت نساجی اصفهان در دورهی صفوی
در میان پژوهشهای انجام شده دربارهی دورهی صفوی، همواره به رونق و توسعهی صنعت نساجی اشاره شده است. برای بررسی توسعهی صنعت نساجی در این دورهی تاریخی، ابتدا وضعیت کارگاهها و کارخانههای نساجی در این شهر مورد بررسی قرار میگیرد.یکی از اولین اظهار نظرها دربارهی کارخانه، به دلاواله مربوط است. او در سفرنامهاش اینگونه نوشته است:
«کارخانه به معنای منزل و جایگاه ساختن اجناس است... محلی که در آن پارچههای ابریشمی و بعضی اجناس دیگر میسازند که در آمد و عایدی زیادی دارد و در تمام شهرها، شاه مالک مهمترین و قابل ملاحظهترین کارخانههاست؛ البته تنها افراد ممتاز جامعه میتوانند، چنین مؤسساتی داشته باشند و عدهی زیادی در نقاط مختلف دارای کارخانه و بالنتیجه درآمد قابل توجهی هستند و این کارخانهها کارگران بسیار ماهر و متخصص، بخصوص در زمینهی بافت پارچههای ابریشمی دارند که بزرگترین ثروت ایران است. خلاصه، کاری را که صنعتگران و تجار در کشور ما انجام میدهند، اینجا منحصر به طبقهی اشراف است» (دلاواله، 593:1380). در این تعریف دلاواله چند نکتهی مهم وجود دارد:
اول، اینکه او کارخانه را تنها، بعنوان محل بافت پارچهی ابریشمی معنی کرده است، نه هیچ صنعت دیگری؛ بعبارت دیگر، در ابتدا تنها برای «نساجی» از این اصطلاح استفاده میشد؛ یعنی، در زمان شاه عباس اول، مهمترین صنعت، صنعت نساجی بوده و تنها محل بافت منسوجات به لحاظ تعداد کارگر؛ وسعت؛ اهمیت و... در حد کارخانه بوده است.
دوم، اینکه «شاه» و بعضی از افراد جامعه و به قول دلاواله «اشراف»، امتیاز داشتن کارگاههای بافت پارچههای ابریشمی را در اختیار داشتند. این موضوع میتواند به معنای آغاز شیوهی تولید سرمایهداری در اصفهان باشد. ورود افرادی از جامعه غیر از شاه و درباریان به چرخهی تولید صنعتی؛ یعنی وارد شدن بخش خصوصی و در نتیجه، تولید به شیوهی سرمایهداری.
سوم، اینکه تعداد این کارخانهها زیاد بوده و از درآمد بالایی نیز برخوردار بودند. تعداد زیاد کارخانهها؛ یعنی اصفهان شهری صنعتی بوده و در آمد بالای آنها، به معنی رونق صنعت و وجود کالاهای صنعتی در آن زمان بوده است.
چهارم، اینکه او پارچههای ابریشمی را بزرگترین ثروت ایران دانسته است. این نکته نیز نشان دهندهی رونق صنعت نساجی در این شهر است.
و در آخر، اینکه در دورهی صفوی کارگران بسیار ماهر و متخصص بافت پارچههای ابریشمی در ایران وجود داشته است.
اروج بیگ بیات در سفرنامهاش از مراکزی در اطراف اصفهان سخن گفته که در زمان شاه عباس اول، در آنها علاوه بر پرورش کرم ابریشم، قماشهای ابریشمی نیز بافته میشد (بیات، 60:1338). این مراکز یا کارگاههای بافت پارچه در اطراف اصفهان، یادآور «مانوفاکتورها» (7) هستند. مراکز کارگاهی مستقل که با سرمایهی شخصی افرادی غیر از شاه راه اندازی شده و به کار بافت انواع پارچه مشغول بودند؛ بعبارت دیگر، جمع صحبتهای دلاواله و بیات، دو نتیجهی مهم را در بر دارد.
اول، اینکه معنی این فعالیتهای متمرکز، تولید به شیوهی سرمایهداری است. دوم، اینکه کشیده شدن این فعالیتها به سمت حومه و اطراف اصفهان به توسعهی کالبدی شهر اشاره دارد.
در این دوره، بافت پارچه تنها در کارگاههای متمرکز انجام نمیشد؛ بلکه در سطح شهر و در میانهی بازار نیز کارگاههای بسیاری بودند که در آنها پارچه بافته میشد. بسیاری از این کارگاهها نیز در کنار هم قرار داشتند. در اطراف «میدان شاه» (میدان نقش جهان)، بازارهای بسیاری وجود داشت که هر قسمت مربوط به صنف خاصی بوده است. کاتف در میان بازارهای اصفهان به بازارهای دارای 200 دکان اشاره کرده که در مقابل دروازههای شاهی قرار داشته و در آن ابریشم و پارچههای نخی تهیه میشد (کاتف، 66:2536).
سالها پس از دلاواله، تاورنیه نیز تعریفی مشابه او از کارخانه ارائه داده است.
«کارخانه عبارت از خانهی دستگاههای تولیدی است که در آنجا قالیهای اعلی از طلا و نقره، یعنی زری و ابریشم و پشم و پارچههای زری اعلی و مخمل و تافته و سایر اقسام حریر بافته میشود» (تاورنیه، 578:1336). نکتهی مهم این است که تاورنیه نیز کارخانه را تنها برای انواع بافت از قبیل قالی و پارچه بکار برده است. در زمان شاه صفی بدلیل تولید انبوه پارچههای کتانی و ابریشمی در ایران، قیمت آنها بسیار ارزان بود (اولئاریوس، 269:1385).
سالها بعد از آن دو، نیز، مانند دلاواله، شاه و بزرگان کشور را صاحبان کارگاههای بزرگ معرفی کرده است؛ البته منظور او از کارگاه فقط کارگاههای نساجی نبوده و صنایع و هنرهای دیگر را نیز شامل میشده است. کارگاههایی از قبیل اسلحهسازی؛ صحافی؛ رنگرزی؛ زرگری و... (شاردن، 226:1372). شاردن بطور خاص کارخانه را اینگونه تعریف کرده است:
«به محل کار کارگران، کارخانه گفته میشده است. برای جمعآوری این کارگران، پادشاه از هر گروهی استادان و اهل فن آن را از شهرهای مختلف در پایتخت گردهم آورده و برای هر فنی کارخانهیی به پا داشته بود. هر صنف و گروه نیز صرفاً اجازه داشت در کارگاه خود مشغول کار شد». شاردن تعداد کارخانههای شاه را 32 عد ذکر کرده که به طور متوسط در هر یک از آنها 150 کارگر مشغول بکار بودهاند (همان: 1420). در تذکرهالملوک، این کارگاهها 33 عدد ذکر شده است (میرزا سمیعا، 49:1378). در کتاب تدکره الملوک، این کارگاههای سلطنتی، «بیوتات» نامیده شدهاند که مسئول کل آنها ناظر بیوتات خوانده میشد (همان: 9). در تعلیقات این کتاب آمده است که «بیوتات کاملاً جنبهی خانگی داشتند، مانند آشپزخانه، ایاغیخانه و انبارهای مختلف و غیره و همچنین کارگاههای کوچک، مثل خیاطخانه؛ قیجاجیخانه (کارخانهی بافندگی) و جواهر سازی» (همان: 91). این 32 یا 33 کارگاه، بیوتات سلطنتی بودند که در درون ساختمانهای شاهی قرار داشتند. از میان این کارگاهها فقط تعداد کمی به نساجی مشغول بودند. همانگونه که گفته شد از زمان شاه عباس اول، کارگاههای نساجی بسیاری حتی در حومهی شهر، مشغول بافت پارچههای ابریشمی و زربقت بودند.
شاردن نظر خود را دربارهی کارگاههای نساجی اینگونه بیان کرده است:
«حقیقت این است که صنعت نساجی نخی و پشمی ایران که شامل پشم و کرک گوسفند و شتر میباشد، پیشرفت کلی یافته است، مخصوصاً در صنعت تولید ابریشم و بافتن پارچههای ابریشمین، موفقیتهای عظیمی نصیبشان شده است و کارخانههای بزرگ و مجهزی به کار انداختهاند». او همچنین اشاره کرده که بهترین پارچههای زربفت و سیمین را در کارخانههای یزد، کاشان و اصفهان میبافتند (شاردن، 895:1372).
در زمان شاه سلیمان، کارگاه ابریشم کاری تعطیل شده بود و کارهای این کارگاه به عهدهی کسانی بود که برای خود در سطح بازار کار میکردند. در همین زمان هنوز کارخانههای شاه پارچه میبافتند، چون شاردن ذکر کرده است که این پارچههای بافته شده را برای رنگرزی و نقاشی به استادان خصوصی شهر میسپردند. علاوه برین طبق گفتهی همین جهانگرد، رشتن و تابیدن نخ مخصوص، برای پارچههای معمولی و زربفت نیز به استادان خصوصی سپرده میشد (همان: 1421) این نکته بسیار با اهمیت است؛ چرا که نشان دهندهی تخصصی شدن کارهای مربوط به صنعت نساجی است؛ یعنی در این زمان در شهر متخصصینی یافت میشد که برای خود کار میکردند. با این توصیفات، سپردن کار به بخش خصوصی؛ یعنی شیوهی تولید، شیوهی سرمایهداری است.
دلاواله در زمان شاه عباس اول، تنها اشراف را، بعنوان صاحبان این صنعت معرفی کرده بود؛ اما بمرور زمان افراد بسیاری وارد جرگهی بافت پارچه و منسوجات شدند. در این مرحله از تولید، کارگاههای بسیاری با سرمایهی افرادی غیر از شاه و درباریان، به راه افتاد که وظیفهی تولید منسوجات و حتی رنگ کردن آنها را به عهده گرفته بودند. در کتاب تذکرهی نصر آبادی مربوط به دوران شاه سلیمان صفوی، فردی به نام حاج شاه باقر، بعنوان صاحب دستگاههای شعربافی معرفی شده است (نصر آبادی، 198:1378). همچنین از وجود 200 دکان پنبهکنی در «قریهیی وسیع در اطراف اصفهان به نام «ورنوسفادران» نام برده است. وسعت این قریه به حدی بوده که برای خود بیمارستانی نیز داشته است (همان: 293).
کمپفر، دایر شدن کارگاههای سلطنتی را در راستای تأمین احتیاجات دربار دانسته است. در این کارگاهها، صنعتگران بسیاری در رشتههای مختلف صنعتی بکار مشغول بودند. او از کارگاههای شالباف خانه؛ حلاج خانه؛ خیاطخانه؛ زرگرخانه؛ مسگرخانه؛ ضرابخانه؛ نقاشخانه و... نام برده است (همان: 150). او همچنین اشاره کرده است که به جز کارگاههای بافت پارچه، بقیهی کارگاهها در مقابل دید مردم هستند (همان: 197) او کارگاههای سلطنتی را که در آنها پارچههای ابریشمین و همچنین زری میبافتند، شالباف خانه نامیده است. این کارگاهها از تعداد زیادی اتاق تشکیل شده بود (همان: 150) او همچنین به وجود کارگاههای بافت پارچه در اطراف میدان کهنهی اصفهان، اشاره کرده است (همان: 192).
کارری نیز از وجود کارگاههای بسیاری در اواخر حکومت شاه سلیمان در اصفهان خبر داده است که در دربار و مقابل درِ مطبخ وجود داشتهاند. در این کارگاهها، صنعتگران بسیاری در رشتههای مختلف بکار مشغول بودند (کارری، 80،1348). طبق گفتهی او در این کارگاهها، علاوه بر تهیهی پارچههای زربفت مورد نیاز دربار، شمشیر؛ تیر؛ کمان و انگشترهای نقرهیی نیز ساخته میشد. (همان: 167) سانسون نیز در سفرنامهاش به کارگاههای نساجی که در شهرهای مختلف ایران، از جمله اصفهان وجود داشته، اشاره کرده است. در این کارگاهها مقدار زیادی از ابریشم تولیدی کشور به پارچههای ابریشمی تبدیل میشد (سانسون، 191:1346).
در آخرین سالهای حکومت خاندان صفوی، در گزارشات دری افندی، سفیر عثمانی در زمان حکومت شاه سلطان حسین در ایران، به وجود بازرگانان توانگری اصفهان اشاره شده است که کارگاههای بافت ابریشم داشتهاند (نوایی، 21:1360) او همچنین اظهار کرده که جامعهیی که مردم ایران میپوشند، کالای سرزمین خودشان است و از نظر لباس به کشور دیگری نیازمند نیستند (ریاحی، 94:1368). نکات ذکر شده توسط سفیر عثمانی، باز هم تأکیدی بر وجود کارگاههایی با مالکیت غیر حکومتی است که تعداد آنها بحدی بوده که هیچ نیازی به واردات پارچه از خارج، وجود نداشته است.
نکتهی مهم دربارهی صنعت نساجی در دورهی صفوی این است که در این زمان هنوز استفاده از پارچههای فرنگی باب نشده بود؛ در نتیجه مقدار قابل توجهی از پارچهی مورد نیاز برای استفادهی عموم و صادرات آن به خارج از کشور، در کارگاههای داخلی تأمین میشد. به گفتهی شاردن، جمعیت اصفهان در دورهی شاه سلیمان در حدود 600 تا 650 هزار نفر بوده است. میتوان تصور کرد که تأمین پارچه برای این جمعیت، به چه تعداد کارگاه و دستگاه نساجی و شعربافی احتیاج داشته است.
تحویلدار در کتابش، جغرافیای اصفهان، (8) دربارهی جمعیت و دستگاههای جماعت شعرباف یا ابریشمباف، اینگونه مینویسد:
«زمان صفوی را گزاف گویند، عهد خاقان مغفور، 1250 دستگاه بود، عهد شاهنشاه مبرور، 460، اوایل دولت جاوید مدت، 240 و حال رسیده است به 12 کارخانه «(تحویلدار، 102:1342). احتمالاً منظور او از خاقان مغفور، فتحعلیشاه از شاهنشاه مبرور، محمد شاه و دولت جاوید، ناصرالدین شاه است. نکتهی مهم، عدد دستگاهها در زمان فتحعلیشاه است. در آن زمان 1250 دستگاه شعربافی، پس از حملهی افغانها و خرابیهایی که در شهر ایجاد کرده بودند، در شهر بکار مشغول بودند. بر طبق این توضیحات، نویسنده اذعان میکند که در زمان صفوی دستگاههای بافندگی بسیار بیشتر از این تعداد بودهاند. اگر علاوه بر این دستگاهها که فقط مربوط به صنف شعرباف بوده، دستگاههای صنف نساج و صنف مشکیباف (نوعی از شعرباف) را که (هیچک کمتر از دیگری نبودهاند) نیز در نظر بگیریم، بخوبی توسعهی صنعت نساجی را در اواخر دورهی صفوی در این شهر میتوان حدس زد.
شاغلان بخش صنعت در اصفهان
از نوشتههای دلاواله در سفرنامهی خود بر میآید که شاه عباس اول، بدنبال در خدمت گرفتن استادکاران بافت پارچههای اطلسی ونیزی بود؛ ولی در آن زمان تنها یک بافندهی مسیحی یونانیالاصل در خدمت شاه بود. او در اصفهان و در کارگاههای نساجی بکار مشغول بوده است (دلاواله، 572:1380).در زمان حکومت شاه صفی، وضعیت شغلی و معیشتی مردم را از سفرنامهی اولئاریوس میتوان دریافت. او پس از باغداری و کشاورزی که شغل اکثر مردم ایران است، بسیاری از مردم را شاغل در انواع حرف و صنایع میداند. او در سفرنامهاش از تعداد زیادی کارگر و صنعتگر یاد کرده است که در بازارها و میادین شهرهای ایران بکار مشغول بودهاند. از میان این کارگران و صنعتکاران نیز، بافندگان و رنگرزان، بیشترین تعداد را دارا بودهاند (اولئاریوس، 658:1379). او از بافندهها، رنگرزها و گلدوزانی نام برده که میتوانستند با پنبه و ابریشم بر روی پارچهی معمولی و پارچههای زربفت که هر قوارهاش بیش از ده یا دوازده ساعد دراز نداشته است، گل بدوزند (همان: 279).
تاورنیه نیز از استادی ایرانیها در زریبافی و ملیلهدوزی و ابریشمبافی سخن گفته است. او همچنین مهارت استادکاران قالیباف را در بافت قالیهای ابریشمی که با نقره و طلا میبافند، ستوده است (تاورنیه، 598:1336).
علاوه بر پیشهوران ایرانی که به گفتهی اولئاریوس بیشتر آنها در کار نساجی و رنگرزی بودند، صنعتگرانی از کشورهای دیگر نیز در دورههای مختلف در خدمت شاهان صفوی بودهاند. تاورنیه از تعدادی از این فرنگیهایی که در استخدام شاه بودند و در جلفا زندگی میکردند، نام برده است (همان: 386). تعداد زیادی از این افراد، ساعتسازان اروپایی بودند که کارگاه اختصاصی نیز نداشتند (شاردن، 1423:1372). به گفتهی شاردن، شاه از هر فن و حرفهیی، استادان آن را از تمام نقاط کشور به پایتخت آورده بود تا در کارگاههای سلطنتی به کار مشغول شوند. او بطور متوسط شاغلین هر کارخانه را 150 نفر ذکر کرده است (همان: 1420).
کمپفر نیز در گزارشات خود نوشته است که 7 زرگر، ساعتساز و میناکار در خدمت شاه عباس دوم صفوی بودهاند (کمپفر، 197:1363). کارری نیز به وجود صنعتگران فرانسوی که در دربار بکار مشغول بودند، اشاره کرده است (کارری، 80:1348).
در گزارشهای سفیر عثمانی در زمان حکومت شاه سلطان حسین، آمده که در تمام نقاط ایران، چه در شهرستان، چه در شهرکها و دهکدهها، تعداد بازرگانان و کسبه و اصناف بیش از تعداد کشاورز و برزگر است (ریاحی، 94:1368).
با توجه به آنچه گفته شد، به نظر میرسد، شاغلان صنعت نساجی در اصفهان، بیش از سایر صنایع بودهاند. شاهد این ادعا میتواند گزارشهای پراکندهیی باشد که دربارهی نوآوریهای نساجان وجود داشته است. شاردن مهارت متخصصین نساجی را ستوده است. او عنوان کرده که این افراد برای پیشبرد کارهای خود در این رشته، دستگاههای ریسندگی و بافندگی، دوکها و چرخهایی را اختراع کرده بودند که با ماشینها و ابزار و آلاتی که اروپاییان در این صنعت بکار میبردند، رقابت میکرد (شاردن، 895:1372). یکی دیگر از این ابدعات نیز مربوط به بافت پارچههای زربفت گرانبهایی بوده است که هرگز آن 50 تومان ارزش داشت. در این نوع بافت، بطور همزمان 5 یا 6 کارگر چابک دست از 24 تا 30 نوع ماکو و قلاب مختلف برای بافت پارچه استفاده میکردند (همان: 896). همچنین اولئاریوس از نوعی کاغذ که از خردههای پارچههای ابریشمی تهیه میشد، نام برده است (اولئاریوس، 675:1379).
در کارگاههای بسیاری که در شهر اصفهان وجود داشت، کارگران و متخصصان بسیاری به کار مشغول بودند. در گزارش احمد دری نیز به دربار عثمانی، آمده است، در ایران بازرگان و کسبه و اصناف بسیار هستند؛ ولی کشاورز و برزگر کم است (دری، 94:1368). این نکته نشانگر این مسئله است که حداقل در شغل مردم از ابتدای دورهی صفوی تا پایان آن تغییرات عمدهیی صورت گرفته است. اولئاریوس شغل بیشتر مردم را در زمان شاه صفی، کشاورزی و باغداری ذکر کرده است، در حالی که دری در زمان حکومت شاه سلطان حسین، اذعان میکند که شغل بیشتر مردم، بازرگانی و پیشهوری بوده است.
در کتاب جغرافیای اصفهان آمده که: «اقلاً عُشر اصناف اصفهان، نساج بود» (تحویلدار، 101:1342). در ادامهی این مطلب به صنایع دیگری نیز اشاره شده است، مانند شَعر بافی؛ زربافی؛ زرکشی و چیتسازی که در گذشته اصناف بزرگی بودند؛ ولی در روزگار قاجار از شکوه و رونق آنها کاسته شد.
در اوایل حکومت قاجار، صنف نساج به تنهایی یک دهم جمعیت کل اصناف اصفهان را شامل میشد و صنف شعرباف نیز به اندازهی نساجان، جمعیت و دستگاه خاص خود را داشتهاند (همان: 102)؛ بعبارت بهتر با در نظر گرفتن حملهی افغانها و خرابیهای پس از آنها، به یقین تعداد اعضای این صنف در دورهی صفوی از این هم بیشتر بوده است. علاوه برین، اگر صنفهای وابسته به نساجی، مانند صباغ؛ نداف؛ چرختاب؛ ریسمانکش؛ سیمکش؛ حلاج؛ گازر و زرکش را نیز در نظر بگیریم، متوجه میشویم که رقم بزرگی از جمعیت صنعتگران اصفهان، به نساجی و صنایع وابسته بدان مشغول بودند. همانگونه که بیشتر گفته شد، تحویلدار تعداد دستگاههای شعربافی را در اصفهان دورهی صفوی، بسیار زیاد ذکر کرده است که در حالی که تعداد آنها در دورهی فتحعلی شاه به 1250 دستگاه رسید. از آنجایی که بر روی بعضی از دستگاههای شعربافی بیش از یک نفر کار میکرده است، میتوان تصور کرد که به احتمال زیاد در هر کارگاه، چند نفر مشغول کار نساجی و شعربافی بودهاند.
تجارت محصولات صنعتی اصفهان
کارگاههای بزرگ و کوچکی که در دورترین نقاط شهر و اطراف آن وجود داشتند، محصولات بسیاری را روانهی بازار میکردند. بدلیل حجم بالای تولیدات صنعتی، به مرور زمان بازار شهر نیز گسترش یافت تا با میزان تولید هماهنگ باشد.شاه اسماعیل صفوی در سال ششم سلطنت خود؛ یعنی سال 911 هـ .ق. در اطراف میدان قدیم اصفهان چهار بازار ایجاد و عرصهی میدان قدیم را نیز گشاد کرد (استرآبادی، 38:1366). در کتاب روضهالصفویه آمده است که در سال 1012 هـ. ق. که کار ساخت میدان شاه آغاز شد، در اطراف آن علاوه بر کاروانسراها؛ گرمابهها؛ مساجد و مدارس مرغوب؛ چهار بازار، شامل مغازهها و بزازخانهها بوجود آوردند (جنابدی، 759:1378). در دوران شاه عباس اول؛ تعداد مغازههای موجود در دروازههای شهر که داخل بازارها بوده و به فروش منسوجات و خوار و بار اختصاص داشتهاند، در حدود 10 هزار باب دکان بوده است (بیات، 60:1338).
این چهار بازار را شاهعباس اول در اطراف بزرگترین میدان شهر (میدان نقشجهان) بوجود آورده بود. چند سال بعد از این بازارها به هم متصل شده و اطراف میدان را کاملاً فرا گرفته بودند (فیگوئرا، 340:1363).
در طول زمان، بازار شهر چنان دوران محلات شهر تنیده شده بود که بیشتر کوچههای شهر به وسیلهی بازارهای سرپوشیده قطع میشدند. در نوشتههای مسافران مختلف این دوره که از بازار اصفهان دیدن کرده بودند، بازار شهر از خیابانهای مسقف (که بین صنوف مختلف تقسیم شده بود) تشکیل میشد. دلاواله نیز در اطراف میدان نقش جهان از خیابانهای مستقف بسیاری نام برده است. او این خیابانها را خیابان مسقف قهوهچیها؛ کفاشها؛ بزازها؛ عطارها و... نامیده است. در میان بازار، کاروانسرهایی نیز وجود داشته که محل تجارت و کسب و کار بازرگانان مختلف بوده است (دلاواله، 883:1380). توماس هربرت نیز برخی از مغازههای داخل میدان را محل فروش پارچه و جواهرات ذکر کرده است (هربرت، (9) 129:1928). بازار بزرگ اصفهان به چندین کوچهی سرپوشیده یا بازارهای فرعی هم تقسیم میشد که در آن کالاهای مختلفی یافت میشد. در این بازار و دیگر بازارهای شهر، شغلهای همسان در کنار هم قرار داشتند. در انتهای شمال میدان نقش جهان سمت راست، راهی وجود داشت که به بازار منتهی میشد. داخل این بازار، قیصریهی بزرگی وجود داشت که محل خرید و فروش کالاهای گرانبهایی بود (اولئاریوس، 611:1379). تاورنیه نیز به این بازار اشاره کرده و آن را محل فروش زری طلایی و نقرهیی و پارچههای اعلا نامیده است (تاورنیه، 391:1336).
شاردن بازار اصفهان را شلوغترین نقطهی شهر خوانده است. این ازدحام جمعیت، بحدی بود که «مردم از سر و دوش هم بالا میرفتند» (شاردن، 1391:1372). او امتداد این بازارها را از یک سوی شهر به سوی دیگر دانسته است. همچنین از بازار قیصریه، بعنوان محل فروش پارچههای گرانقیمت نام برده است (همان: 1439). بجز جواهرات و سنگهای قیمتی از گرانبهاترین کالاهایی که در شهر اصفهان بین تجار معامله میشد، پارچههای زربفتی بود که هرگز آن 50 تومان ارزش داشت. شاردن این پارچهها را گرانترین پارچههای دنیا قلمداد کرده است (همان: 895).
با وجودی که شاه عباس دوم برای انتقال صنعتگران و تاجرانِ میدان شاه، میدان نو (10) را در شهر اصفهان ایجاد کرده بود؛ ولی تا دورهی حکومت شاه سلیمان، میدان شاه کماکان محل فروش انواع و اقسام اجناسی بود که زیر چادر به فروش میرسیدند (سانسون، 65:1346) در این زمان، هنوز میدان شاه، نقش بزرگترین بازار شهر را ایفا میکرد.
کمپفر در دالانهای مسقف بازار میدان شاه از تعداد زیادی دکان نام برده که محل فروش پارچههای پشمی، زری، منسوجات پنبهیی و ابریشمین بودهاند. او این بازار را قیصریه خوانده و آن را معیار مناسبی برای اظهار نظر دربارهی رفاه اجتماعی و توسعهی دادوستد در هر ناحیه دانسته است (کمپفر، 150:1363). کارری که مسافر اصفهان در دورهی شاه سلیمان است، نیز بازارهای اصفهان را انباشته از کالاهای گرانقیمت دانسته است (کارری، 65:1348). او همچنین در گوشهی میدان شاه از بازاری نام برده است که در آن پارچههای زربفت و نقره بافت و ابریشمهای اعلای هندی بفروش میرسید (همان: 83).
البته در بازار اصفهان، علاوه بر تجاری که کارشان تجارت در داخل کشور بود، تجار و بازرگانانی هم از دورترین نقاط ایران و دنیا حضور داشتند که این منسوجات را به خارج از کشور صادر میکردند. شاه عباس اول به منظور کسب سود بیشتر و جذب سرمایه، اقدام به صادرات ابریشم خام کرد. او به شخصه مسئولیت تجارت این کالای با ارزش را بعهده گرفته بود، در نتیجه قیمت آن را نیز خود تعیین میکرد (تاورنیه، 402:1336).
در زمان شاه صفی، تولید ابریشم ایران در حدود 20 هزار عدل که هر عدل معادل 216 پوند بوده است. مصرف ابریشم در داخل ایران 1000 عدل بوده و بقیهی این ابریشم که مقدار قابل ملاحظهیی هم بوده است، به کشورهای هند؛ عثمانی؛ ایتالیا؛ انگلستان و هلند صادر میشد (اولئاریوس، 659:1379).
صدور این مقدار ابریشم به خارج از کشور، نشان از توسعهی صادرات این کالا در این زمان داشته است.
پس از شاه عباس اول تا پایان حکومت صفوی، ابریشم، اصلیترین کالایی بود که از ایران به کشورهای مختلف آسیایی و اروپایی صادر میشد. شاردن ایران را بزرگترین کشور صادر کنندهی ابریشم در دنیای آن روزگار معرفی کرده است. تنها هلندیان هر سال در حدود 500 تا 600 هزار لیور ابریشم از راه دریای هند به اروپا حمل میکردند. عثمانی و روسیه نیز از خریداران این محصول بودند؛ البته روسیه بجز ابریشم خام، مقدار زیادی از انواع پارچههای ابریشمی و دیگر اقسام منسوجات را نیز از ایران خریداری میکرد (شاردن، 904:1372). شاردن، بهای کلیهی محصول ابریشمی را که در ایران تولید میشد بیش از 12 میلیون لیور دانسته است. از نظر او چون محصول ابریشم سال به سال بیشتر میشد، این مبلغ نیز در طول افزایش مییافت (همان: 903). شاردن صادرات تولیدات نساجی ایران را در دوران حکومت شاه سلیمان صفوی، اینگونه معرفی کرده است: «ابریشم، پارچههای زربفت و سیمین تار و دیگر منسوجات گرانبها و نفیس و قالی و جواهر» (همان: 899).
ایرانیها تنها بخشی از ابریشم تولیدی خود را صادر و باقیماندهی این ابریشم را برای تهیهی پارچههای ابریشمی مصرف میکردند. بخشی از این پارچههای ابریشمی را نیز صادر کرده و بخش دیگر را برای مصرف داخلی نگاه میداشتند (کارری، 149:1348). «از منابع تاریخی لهستانی چنین بر میآید که در قرن هفده میلادی، پادشاهان لهستان، تجار ارمنی را به اصفهان و کاشان میفرستادند، تا قالیهای ابریشمی و نخ طلایی را برای آنها سفارش دهند» (دیماند، 269:1383).
در زمینهی تجارت نیز از ابتدا تا انتهای دورهی صفوی، تغییرات عمدهیی صورت گرفته است. کاتف در سفرنامهاش ذکر کرده که از هند و عربستان متقال وارد شهر میشد. (کاتف، 65:2536) اولئاریوس نیز به واردات ماهوت از انگلستان اشاره کرده است؛ ولی دری گفته است که ایرانیان از حیث جامه، نیازمند کشورهای دیگر نیستند و جامهیی که میپوشند، کالای خودشان است (ریاحی، 94:1368) این عبارت به معنی تولید انبوه منسوجات در این دوره است. تولید انبوه نیز وقتی مصرف داخلی و صادرات خارجی را به دنبال داشته باشد، به این معنی است که تجارت و محصولات صنعتی در کشور پر رونق و گسترده است.
شاغلان بخش تجارت در اصفهان صفوی
وقتی در شهری تولید یک محصول صنعتی رونق مییابد، یعنی علاوه بر شاغلان بخش صنعت در این شهر، افراد زیادی نیز در بخش تجارت این محصولات مشغول به کار هستند. در بخش پیش گفته شد که اصفهان در دورهی صفوی بازارهای پر رونقی داشته است که در آنها کارگاههای بسیاری علاوه بر تولید پارچه، به کار خرید و فروش این محصولات صنعتی نیز میپرداختند. به جز مغازههای داخل بازار، کاروانسرهای زیادی در محدودهی بازار وجود داشتند که تجار و بازرگانان عمده در آنها مستقر شده و به کار مشغول بودند. بسیاری از این بازرگانان از سایر نقاط ایران و حتی دنیای آن روز در اصفهان گرد هم آمده بودند. کاررری شهر اصفهان را بدلیل داشتن موقعیت ممتاز تجاری، دلیل مراجعهی بسیاری از بازرگانان از نقاط مختلف دنیا دانسته است (کارری، 65:1348). ارامنهی اصفهان یکی از بزرگترین گروههای تجار در اصفهان بودند. اولئاریوس ثروتمندترین و معتبرترین تاجران ایرانی را ارامنهی مسیحی دانسته است (اولئاریوس، 659:1379). شاه عباس اول با دادن ابریشم به صورت مساعده به ارامنهیی که آنها به جلفا کوچانده بود، آنها را تشویق به کار تجارت کرد. این افراد پس از فروش ابریشمها به اصفهان مراجعه کرده و پول آن را به شاه میپرداختند (تاورنیه، 56:1336). بازرگانانی که در کار تجارت با کشورهای خارجی بودند، منافع بسیاری بدست آورده بودند. به گفتهی یان اسمیت بسیاری از این تاجران ارمنی بودهاند (فلور، 82:1356). یکی از معروفترین این بازرگانان خواجه نظر ارمنی بوده که در زمان شاه عباس اول، «کلانتر ارامنه» نیز بوده است (تاورنیه، 63:1336). شاردن نیز از ارمنیانی نام برده که بیش از دیگر بازرگانان به کار فروش ماهوت انگلیسی مشغول بودند (شاردن، 1444:1372).به جز ارامنه، گروههای بزرگ دیگری از تجار نیز در اصفهان ساکن بودند. دلاواله در زمان شاه عباس اول، در میان خارجیانی که برای داد و ستد به ایران سفر میکردند، تعداد هلندیها را بیش از همه دانسته است. پس از آنها نیز به تعداد زیاد بانیان یا تجار هندی اشاره کرده است (دلاواله، 484:1380). پس از این زمان تعداد بانیان در دورههای پس از شاه عباس بحدی زیاد شد که تعداد آنها در دورهی شاه صفی 12 هزار نفر و در دورههای بعد از آن تا 20 هزار نفر نیز گزارش شده است.
بازرگانانی که به طور انفرادی به اصفهان آمده و در آن ساکن شده بودند، گروهی از تاجران خارجی تحت عنوان «شرکتهای تجاری» کشور متبوع خود، از اصفهان حضور داشتند. از زمان شاه عباس اول، صاحبان این تجارتخانهها در ایران، دفتر تجاری خود را تأسیس کردند. اولین دفتر تجاری مربوط به هلندیان و پس از آنها مربوط به انگلیسها بوده است. حوزهی فعالیت این مؤسسات نیز، بیشتر تجارت ابریشم و پارچههای ابریشمی بود. عکس این مسئله هم وجود داشت؛ یعنی در دورهی صفوی، بعضی از بازرگانان ایرانی نیز در کشورهایی مثل سوئد و چین عامل یا نمایندگی داشتند (شاردن، 904:1372).
در اصفهان علاوه بر پارچههای ابریشمی، بازار خرید و فروش پارچههای نخی نیز پر رونق بود. اولئاریوس به تعداد زیادی از تاجران که به خرید و فروش پنبه اشتغال داشتند، اشاره کرده است. از این پنبهها برای بافتن پارچههای نخی استفاده میشد (اولئاریوس، 619:1379).
توسعهی کالبدی اصفهان
برای بدست آوردن وسعت اصفهان در دورهی صفوی، بهترین منبع سفرنامهها هستند؛ زیرا در میان این نوشتهها میتوان محیط شهر اصفهان را بطور تقریبی پیدا کرد. تمام اطلاعاتی را که در سفرنامهها دربارهی وسعت شهر اصفهان در طول دورهی صفوی ذکر شده، میتوان در این جدول مشاهده کرد:(جدول 1). محیط شهر اصفهان در طول دورهی صفوی
دوره |
نویسنده |
اندازه |
توضیحات |
آق قویونلو |
باربارو |
10 مایل یا 16 کیلومتر (11) |
با حومه |
شاه عباس اول |
هربرت |
9 مایل یا 14/4 کیلومتر |
____ |
شاه صفی |
اولئاریوس |
8 مایل یا 8/12 کیلومتر |
با حومه |
شاه عباس دوم |
ژان تونو |
9 یا 2/11 کیلومتر |
برای دور زدن شهر 4 تا 5 ساعت زمان لازم است. |
شاه سلیمان |
شاردن |
12 تا 24 مایل یا 2/19 تا 38 کیلومتر |
با حومه |
کمپفر |
36 کیلومتر |
با حومه |
|
کارری |
30 مایل یا 48 کیلومتر |
با حومه |
با وجودی که محیط ذکر شده برای شهر اصفهان تخمینی است؛ اما بخوبی میتوان گسترش فضایی شهر را در طول حکومت صفوی مشاهده کرد. با توجه به اعداد و ارقام ذکر شده در سفرنامهها، بیشترین جهش توسعهی کالبدی شهر را در زمان شاه عباس دوم مشاهده میکنیم. با مراجعه به متون تاریخی، مشاهده میشود که شاهعباس دوم در سال 1069 هـ . ق.، گبران را از خانههایشان در گبر آباد به انتهای محلهی جلفا کوچاند تا بجای آن باغ سعادتآباد را بسازد (والهی اصفهانی، 438،1382). او همچنین تمام مسیحیانی را که در مجلات مختلف اصفهان زندگی میکردند، به جلفا کوچ داد (شاردن، 1556:1372). این دو نمونه بخوبی نشان میدهد که منطقهی جلفا در زمان شاه عباس دوم، بسیار بزرگتر از سابق شده بود.
همانگونه که پیشتر نیز گفته شد، دلایل توسعهی کالبدی اصفهان بسیارند. با جستجو در متن سفرنامهها میتوان مهمترین آنها را این چنین خلاصه کرد:
- مناسب بودن موقعیت جغرافیایی اصفهان و فراوانی آب و حاصلخیزی جلگهی آن (کارری، 62:1348)؛
- تصمیم شاه عباس اول مبنی بر انتخاب این شهر بعنوان پایتخت صفوی (اولئاریوس، 604:1379)؛
- علاقه و تلاش شخصی شاه عباس اول برای توسعهی شهر اصفهان (فلور، 82:1356)؛
- قصد شاه عباس اول برای الحاق محلات جدید حومهی شهر به اصفهان و تبدیل آنها به یک شهر واحد (دلاواله، 472:1380)؛
- کوچاندن عدهی زیادی از مردم شهرهای مختلف به طرف اصفهان توسط شاهان صفوی (اولئاریوس، 604:1379)؛
- مرکزیت تجاری این شهر و قرار گرفتن در مسیر جادهی اصلی بازرگانی (همان: 613)؛
- افزایش جمعیت به دلیل اعتقاد مردم به وجود امنیت و رفاه بیشتر در پایتخت (کمپفر، 185:1363)؛
- مرکزیت صنعتی اصفهان و وجود کارگاههای متعدد صنعتی در این شهر، بخصوص صنعت نساجی.
بیشتر دلایل توسعهی شهر، مربوط به دوره حکومت شاه عباس اول است؛ البته این مسئله به این معنا نیست که در دورهی شاه عباس اول، اصفهان از نظر کالبدی بیشترین وسعت را در کل دورهی صفوی داشته است؛ بلکه در این زمان، مقدمات لازم برای توسعهی فضایی شهر، توسط شخص شاه فراهم شد. این تمهیدات چنان دقیق و اصولی طراحی شده بود که پس از مرگ شاه عباس اول، اصفهان اول تا زمان شاه سلیمان، محیط شهر تقریباً سه برابر شده بود. این رقم تا پایان حکومت صفوی، بسیار بیش از این بوده است؛ زیرا شاه سلطان حسین، با ساختن شهرک فرحآباد در دامنهی کوه صفه، محدودهی شهر را بسیار بزرگتر کرده بود.
البته رشد اصفهان تنها شامل خود شهر نبود؛ بلکه دهات و آبادیهای اطراف شهر نیز در دورهی صفوی گسترش یافتند. اولئاریوس تعداد آبادیهای اطراف شهر را 1480 شمرده است (اولئاریوس، 616:11379) در حالی که در زمان شاردن این تعداد به بیش از 1500 آبادی افزایش یافته بود (شاردن، 1586:1372) با توجه به اینکه شاردن و اولئاریوس به فاصلهی 30 سال از هم این آبادیها را شمارش کردهاند، این افزایش رقم قابل توجهی است. همانگونه که مشاهده میشود، تعداد آبادیهای اطراف شهر نیز در زمان شاه عباس دوم افزایش یافته است. اروج بیگ بیات، سفیر شاه عباس اول، در نوشتههایش آورده است که در نواحی اطراف اصفهان، کرم ابریشم پرورش مییافت و در همان حوالی قماشهای ابریشمی، با نهایت مهارت بافته میشد (بیات، 60:1338) زیاد شدن آبادیهای اطراف اصفهان با وجود این روستاهای صنعتی، نمیتواند بیارتباط باشد. شاید گسترش باغات توت یا ازدیاد کارگاههای بافت قماشهای ابریشمی یا نخی در این مناطق دلیل این افزایش باشد.
ساکنین اصفهان
گوناگونی ساکنین یک شهر نشان دهندهی رونق و توسعهی یک شهر است. این تنوع میتواند در حد اقوام گوناگون و یا ملیتهای مختلف باشد. اصفهان در دورهی صفوی، شهری با ساکنینی مختلف بوده که در کنار یکدیگر زندگی میکردند. نمیتوان ادعا کرد که تمامی ساکنین اصفهان، بدلیل توسعهی صنعتی و تجاری شهر که پیشتر گفته شد، در این شهر ساکن شدهاند؛ اما به طور قطع، توسعهی صنعتی و تجاری و در نتیجهی آن توسعهی اقتصادی اصفهان، شرایطی را فراهم کرده بود که شهر مردم بیشتری را برای زندگی به سوی خود جلب کند.بر اساس نوشتههای مسافران خارجی، حضور ساکنان غیر ایرانی در اصفهان به این دلایل است:
- بعضی از این افراد، به عنوان نمایندگان سیاسی یا سفیر در اصفهان حاضر بودند. مثل برادران شرلی و همراهانشان (شرلی، 147:1387) و سفرای کشورهای لهستان؛ روسیه؛ سیام؛ عربستان؛ ترکستان و گرجستان (کمپفر، 248:1363).
- برخی از این افراد صنعتگرانی بودند که در خدمت شاهان صفوی بودند (کارری، 80:1348)، مانند هفت زرگر و ساعتساز و میناکار فرانسوی (تاورنیه، 386:1336) یک بافندهی یونانی الاصل (دلاواله، 572:1380).
- برخی از آنها نمایندگان طریقتهای مختلف اروپایی در ایران بودند، مانند دومینیکنها، کارمها و .... (کمپفر، 197:1363).
- بسیاری از این افراد، بازرگانانی بودند که به دلیل رونق تجارت در اصفهان حضور داشتند، مثل بازرگانانی از کشورهای مختلف اروپا و آسیا (کارری، 65:1348).
- برخی شرکتهای تجاری که علاوه بر اهداف تجاری، اهداف سیاسی نیز داشتند، مثل تجارتخانههای هلند و انگلیس (دولیه دلند، 21:2535).
- بسیاری از آنان مثل هندیها یا بانیان، بدلیل رونق اقتصادی شهر در اصفهان جمع شده بودند و با پول خود کار میکردند (تاورنیه، 409:1336).
با توجه به آنچه گفته شد از گروههای ذکر شده میتوان حضور چند گروه را با صنعت نساجی مرتبط دانست. صنعتگران و بازرگانانی که در کار پارچه بودند، افرادی هستند که به طور مستقیم با این صنعت ارتباط داشتند و به منظور خرید، فروش و تجارت این کالای صنعتی در شهر اصفهان زندگی میکردند. برخی از این افراد در شهر خانه داشتند؛ ولی بسیاری از آنها در کاروانسرهایی که محل کارشان نیز محسوب میشد، زندگی میکردند.
بجز بازرگانان، هندیان یا بانیان بودند که اگر چه بطور مستقیم با صنعت نساجی مربوط نبودند؛ اما بطورغیرمستقیم حضور آنها را میتوان به رونق صنعتی شهر نسبت داد. بدلیل گردش پولی زیاد ناشی از توسعهی صنعت و تجارت کالاهای صنعتی در شهر، آنها در اصفهان با پول خود کار میکردند. تعداد این افراد به مرور زمان و از ابتدا تا انتهای دورهی صفوی بسیار زیاد شده بود؛ اما ساکنان ایرانی اصفهان، شامل مسلمانان؛ زرتشتیها؛ ارمنیها و یهودیان بودند. از میان آنها ارامنهی جلفا بیشتر در کار تجارت با کشورهای دیگر و با بازرگانان ایرانی در داخل کشور تجارت میکردند. در کنار این افراد صنعتگرانی نیز در رشتههای مختلف صنعتی مشغول به کار بودند که تعدادشان کم نبود. تعداد اندکی از زرتشتیان و به گفتهی اولئاریوس تعداد زیادی از مسلمانان هم به کارهای صنعتی و پیشهوری اشتغال داشتند.
توسعهی عناصر شهری
تعداد اماکن عمومی یا بناهای عامالمنفعه، مانند مسجد؛ کلیسا؛ کاروانسرا؛ پل و ... وضعیت آنها در یک شهر یکی از نشانههای توسعهی شهری است. در زمان شاه عباس اول تعداد مساجد شهر اصفهان بسیار زیاد بود و جانشینان او نیز مساجد بسیاری در این شهر ساختند تا حدی که شاردن تعداد مساجد شهر را 162 باب بر شمرده است. درآمد بسیاری از مساجدی که در شهر اصفهان ساخته شده بود، از محل موقوفات تأمین میشد. بدین ترتیب آبادانی مساجد در دورهی صفوی را میتوان به تعداد زیادی موقوفات و درآمد خوب آنها نسبت داد. این موقوفات خود، شامل اماکن عمومی، مثل کاروانسرا؛ حمام و بازار بودند؛ بعبارت بهتر، توسعهی مساجد، به معنی توسعهی موقوفات است. افزایش تعداد موقوفات نیز، یعنی افزایش تعداد بناهای عامالمنفعه. از طرفی گفته شد که گسترش تعداد این اماکن یکی از نشانههای توسعهی شهری است و توسعهی شهر نیز همانگونه که گفته شد. از عوامل زیادی سرچشمه میگیرد که یکی از آنها توسعهی صنعتی و تجاری آن شهر است. بنابرین آبادانی مساجد اصفهان در دورهی صفوی به توسعهی صنعتی و بازرگانی شهر نسبت داده میشود.در قسمتهای پیشین ذکر شد که یکی از خصوصیات اصفهان دورهی صفوی، وجود اقوام و ملل مختلف در میان ساکنین این شهر بوده است. بدلیل افزایش روز افزون ساکنین خارجی و غیر مسلمان در اصفهان، شاهان صفوی به اقلیتهای مذهبی اجازه داده بودند تا برای برگزاری مراسم دینی خود، کلیسا و دیر مذهبی بسازند. در زمان شاه عباس اول، کار ملیتها و آگوستینها کلیساهای بسیار خوبی داشتند (فلور، 86:1356). در همین زمان، ارامنهی جلفا و تبریز و کلیمیان اصفهان هر یک عبادتگاههای مخصوص بخود داشتند (کاتف، 71:2536).
تاورنیه کلیساهای اصفهان را بسیار متمولتر و ثروتمندتر از کلیساهای کشورهای مسیحی معرفی کرده است. او دلیل ثروت و تمول این کلیساها را رونق تجارت در میان ارامنه در زمان شاه عباس اول دانسته است. او در سفرنامهاش اینگونه نوشته است:
«از وقتی که ارامنه پایشان به اروپا باز شده، بر زینت و تجملات کلیساهای خود بسی افزودهاند. در صحن کلیساها قالیهای قیمتی، گسترده و برای زینت آن از صنعتگران قابل استفاده کرده و پارچههای اعلا به کار میبرند و از هیچ چیز مضایقه نمینمایند» (تاورنیه، 431:1336). همچنین تاورنیه به وجود 16 کلیسا ونمازخانه در جلفا که دو تا از آنها دیر دختران بودند، اشاره کرده است (همان: 408). دولیه دلند در زمان شاه عباس دوم به بیش از 20 کلیسا که گنبدهای آنها خوب ساخته شد و داخل آنها بسیار پاکیزه بوده، اشاره کرده است (دولیه دلند، 47:2535) به نظر میرسد او دیرها، صومعهها و نمازخانهها را نیز به عنوان کلیسا به شمار آورده است. شاه سلیمان صفوی نیز به تبعیت از جد خود شاه عباس اول به هیئتهای مبلغین دین مسیح اجازه داده بود که در هر نقطهیی که بخواهند مؤسسات خود را دایر کنند (سانسو، 34:1346). در همین زمان، کمپفر نیز در جلفا وجود 13 کلیسا را گزارش کرده است (کمپفر، 186:1363).
نکتهیی که تاورنیه در سفرنامهاش ذکر کرده، بسیار حائز اهمیت است. او با صراحت دلیل ثروت و مکنت کلیساهای اصفهان را ثروت ارمنیان جلفا میداند. بدین ترتیب، یکی از دلایل اضافه شدن تعداد کلیساها و رونق و ثروت آنها، رونق تجارت و بازرگانی در میان ارامنه است. قبلاً گفته شد که بیشتر ارمنیان جلفا، تاجران ابریشم و منسوجات ابریشمی بودند. بنابرین رشد و توسعهی نساجی، گسترش تجارت و بازرگانی کالاهای ابریشمی را در این منطقه بدنبال داشته است. در نتیجه شاید بتوان اینگونه گفت که تعداد کلیساها و تمکن آنها ارتباط مستقیمی با رونق صنعت نساجی در اصفهان داشته است.
تاورنیه پلهای روی زاینده بود را چهار عدد ذکر کرده است. «پلی که در وسط خیابان تقاطع میکند، موسوم به پل الله وردی خان که بانی آن بوده است، میباشد و آن را پل جلفا هم میگویند» (تاورنیه، 396:1336).
«سه پل دیگر هم روی این رودخانه بنا شده که یکی بالاتر از پل جلفا و دو دیگر در زیر دست آن هستند. پل اول خیلی ساده؛ ولی برای ارامنه بسیار راحت است که از روی آن راه را میان بر کرده، برای کسب و کار خود به شهر آمده مراجعت مینمایند و گرنه بایستی دوری ممتد را طی کرده و تمام اصفهان را پا بزنند.
دو چیز شاه عباس را مشوق شد که در این محل پلی بنا نماید: یکی همان صفا و منظرهی رودخانه و دیگری مجاورت محلهی گبرها به آن مکان که آنها از روی پل رفت و آمد کنند و دیگر به خیابان بزرگ چهار باغ نروند و از آنجا عبور ننمایند؛ زیرا از روی این پل راهشان برای رفتن به شهر اصفهان خیلی نزدیکتر بود. محلهی گبرها تقریباً قریهی بزرگی است و اولین خانههای آن از کنار روخانه شروع میشود» (همان: 397-398). اهمیت پلهای اصفهان را از گفتههای تاورنیه براحتی میتوان درک کرد. دو عدد از این پلها (پل جلفا و پل مارنان) دقیقاً عبور و مرور ارمنیان را به بازار شهر و در نتیجه محل کسب و کارشان راحت کرده بود. شغل ارمنیها (تجارت ابریشم و پارچههای ابریشمی) برای دولت و شهر بسیار مهم بود، چون درآمد بسیاری از آنها حاصل میشد. بنابرین شرایط طوری رقم میخورد که آنها براحتی بتوانند در محل کسب و کار خود حاضر شوند. دربارهی وجود پلها نمیتوان بحثی کرد، چون برای ایجاد ارتباط بین دو سوی زاینده رود، باید پل ایجاد میشد؛ مسئلهی مهم در این مبحث مکانیابی پلهاست. از آنجایی که پیشهی ارمنیان مربوط به صنعت نساجی بوده، به طور غیر مستقیم میتوان مکانیابی این پلها را به صنعت نساجی ربط داد.
از ابتدا تا انتهای دورهی صفوی، کاروانسرهای بسیاری احداث شدند. علاوه بر کاروانسرهای بسیاری که در زمان شاه عباس اول در شهر ساخته شده بودند، پس از او نیز بر تعداد این اماکن افزوده شد؛ به طوری که ناظر بیوتات شاه عباس دوم به انتهایی 14 کاروانسرا ساخته بود (وحید قزوینی، 316:1383).
بدلیل آمد وشد بسیار بازرگانان و رونق تجارت در اصفهان، کاروانسرها در آمد زیادی داشتند (دلاواله، 874:1380) اولئاریوس در شهر اصفهان از 24 کاروانسرا یاد کرده که به تنهایی، هر یک سالانه 200 تا 300 تومان مالیات میدادند (اولئاریوس، 745:1379).
مکان کاروانسرها نیز در آن زمان بسیار مهم بوده است. کاروانسراها هر چه به مرکز شهر و بازار نزدیکتر بودند، کاربردیشان تغییر میکرد. کاروانسرهای داخل بازار، علاوه بر اسکان مسافر، دارای حجرههایی بودند که بسیار از بازرگانان در آنها مشغول کسب و کار و تجارت بودند. در روضه الصفویه، دقیقاً ذکر شده که شاه عباس اول در اطراف میدان شاه، چهار بازار مشتمل بر چندین دکان و کاروانسرا و ... ساخته بود (جنابدی، 759:1378). در بسیاری از این کاروانسراهای داخل بازار، منسوجات در معرض فروش قرار میگرفتند.
تعداد مهمانخانهها یا همان کاروانسراها، در عصر شاه عباس بیش از 100 عدد ذکر شده است (کاتف، 64:2536). این در حالی است که اروج بیگ تعداد کاروانسرهای شهر را در حدود 600 باب ذکر کرده است (بیات، 59:1338). شاردن نیز این تعداد را 1802 کاروانسرا دانسته است (شاردن، 1584:1372) که این عدد از نظر بسیاری از صاحبنظران مردود است؛ البته اگر تعدادی که اروج بیگ بیات گفته صحیح باشد، با توجه به رشد و گسترش اصفهان از زمان شاه عباس اول تا زمان شاه سلیمان، تعداد کاروانسرهایی که شاردن ذکر کرده، میتواند، صحیح باشد. از طرف دیگر گفته شده که شاه عباس اول 999 کاروانسرا ساخته است (راوندی، 583:1382). با توجه به این عدد، شاید منظور شاردن نیز کاروانسرهایی است که شاه عباس اول در کل ایران ساخته است نه شهر اصفهان به تنهایی؛ ولی آنچه مسلم است، اضافه شدن تعداد این کاروانسرها در دورههای پس از شاه عباس اول است. در این جدول تعداد کاروانسراهای اصفهان در طول دورهی صفوی مشخص شدهاند.
(جدول 2). تعداد کاروانسراهای عصر صفوی
نویسنده |
کاتف |
بیات |
راوندی |
شاردن |
شاه عباس اول |
بیش از 100 |
600 |
999 |
|
شاه سلیمان |
|
|
|
1802 |
وجود کاروانسراهای بسیار در یک شهر، بدلیل رونق و توسعهی تجارت و بازرگانی در آن شهر است. «چون که در اصفهان تجارت و معاملات بزرگی انجام میگیرد، کاروانسراهای بزرگ وجود دارد که مرکز رفت و آمد و معاملات تجار عمده است». (اولئاریوس، 244:1385)؛ اما در مورد اصفهان، چون حجم قابل ملاحظهیی از تجارت بر پایهی ابریشم و منسوجات بوده، میتوان وجود کاروانسرهای بسیار را تا حدی مربوط به توسعهی صنعت نساجی در این شهر دانست.
وجود این اماکن عمومی نه تنها برای عموم و مسافران اهمیت خاص داشت؛ بلکه منبع درآمد مهمی برای دولت صفوی نیز محسوب میشد. کمپفر در سفرنامهی خود رقم پنجم درآمدهای حکومت را: «...از کاروانسرها، گرمابهها، خانهها و میدانهای متعلق به شاه که وی اجاره داده است...» اعلام کرده است (کمپفر، 118:1363) با وجودی که بیشتر این اماکن وقفی بودند؛ ولی ساخت آنها بطور کامل توجیه اقتصادی داشته است.
نتیجهگیری
شهر اصفهان، پایتخت حکومت صفوی از زمان شاه عباس اول، یکی از بزرگترین مراکز بافت انواع پارچههای ابریشمی و مخمل در این دوره بوده است. همچنین این شهر در طول دورهی صفوی تغییرات بسیاری را شاهد بوده که در ادامه به آنها اشاره میشود.یکی از عمدهترین تغییرات، در محلههای شهری اصفهان مشاهده میشود شاه عباس اول با احداث چند شهرک اقماری در اطراف اصفهان راه را برای گسترش شهر ایجاد کرد. در ابتدا تنها سه شهرک شاه عباس، جلفا و گبرآباد بودند که تا پایان حکومت شاه عباس اول، حسن آباد نیز به آنها افزوده شده بود. این شهرکها در طول زمان بحدی وسعت یافتند که در دوران حکومت شاه سلیمان و شاه سلطان حسین به شهر اصلی وصل شدند؛ به طوری که شاردن از شاه عباس و حسن آباد، بعنوان محلههای شهر یاد کرده، در حالی که جلفا را بعنوان بزرگترین حومهی شهر جهان نامیده است. این شهرکها، جمعیت بسیاری را با ملیتها و قومیتهای مختلف در خود جای داده بودند.
جمعیت شهر اصفهان از 80 هزار نفر پیش از دورهی صفوی، به 200 هزار نفر در دورهی شاه عباس اول و بحدود 650 هزار نفر در دورهی شاه سلیمان رسیده بود. از جمعیت اصفهان در سالهای انتهایی حکومت صفوی عددی در دست نیست؛ ولی کم شدن زمین در شهر اصفهان هم زمان با حکومت شاه سلطان حسین و احداث «فرحآباد»، نشان از افزایش جمعیت در این زمان دارد. این افزایش جمعیت را، بخصوص در منطقهی جلفا میتوان مشاهده کرد. جمعیت این منطقه از 3000 نفر در سال 1012 هـ. ق.؛ یعنی در زمان شاه عباس اول به 10000 نفر در سالهای انتهایی حکومت شاه عباس اول و در نهایت به 30000 نفر در زمان شاه سلیمان رسیده بود. درست است که مقداری از افزایش جمعیت، مربوط به انتقال تمام ارامنهی اصفهان به منطقهی جلفا بوده؛ ولی افزایش جمعیت جلفا بیش از این نقل مکان بوده است. علاوه برین از زمان شاه عباس دوم و با انتقال ارامنه به جلفا، وسعت شهرک جلفا بشدت افزایش یافت. پس از این زمان شاردن و مسافران پس از او جلفا را بزرگترین حومهی شهر جهان خواندهاند.
اهمیت منطقهی جلفا برای این پژوهش در این است که بیشتر مردم جفا، تاجرانی بودند که در کار تجارت ابریشم و پارچههای ابریشمی بودند. در نتیجه گسترش این منطقهی شهری و افزایش جمعیت آن، به معنای توسعهی صنعت نساجی نیز هست. در سفرنامهی اولیویه، به وسعت تجارت این منطقه با ممالک عثمانی؛ هند؛ روس و تمام آسیا در دورهی صفوی اشاره شده است. یکی از نشانههای اهمیت این منطقه برای دولت صفوی، نزدیکی دو پل از چهار پل روی زاینده رود به محلهی جلفاست. این دو پل رفت وآمد بازرگانان و اهالی جلفا را به مرکز شهر و بازار راحت میکردند.
علاوه برین، رونق تجارت در میان ارامنه، به ثروت و تمول کلیساها در شهر اصفهان منجر شده بود. این ارمنیان ثروتمند از انواع اشیای گرانقیمت برای زینت و تجمل کلیساهایشان استفاده میکردند. پس از زمان شاه عباس دوم، کلیساهای جلفا، با پارچههای زربفت و ابریشمی و کالاهای زینتی گرانقیمت تزئین شده بود. در همین زمان بدلیل اهمیتی که شاه عباس دوم به اتباع خارجی میداد، تعداد کلیساها افزایش یافت؛ بعبارت بهتر افزایش تعداد کلیساها و رونق و تمکن آنها با رونق تجارت و بالطبع رونق صنعت نساجی، ارتباط مستقیم داشت. کارگاههای بسیاری در داخل شهر و حومهی آن وجود داشت که به کار بافت پارچه مشغول بودند. تعداد کارگاههای سلطنتی در زمان شاه سلیمان 32 یا 33 باب ذکر شده است که تنها تعداد کمی از آنها به صنعت نساجی و صنایع وابسته به آن تعلق داشتهاند. از تعداد کارگاههای غیر سلطنتی موجود در شهر و اطراف آن در منابع دورهی صفویه اطلاعی در دست نیست. منابع دورهی قاجار تعداد کارگاههای پارچهبافی را در دورهی صفوی بسیار زیاد قلمداد کردهاند. تحویلدار بازارهای مختص جماعت چیتساز را در دورهی قاجار چهار بازار دانسته که مشتمل بر 284 باب دکان و حجره و کارخانه بودهاند. با وجود این، وی عنوان کرده است که بدلیل ورود پارچههای فرنگی، جماعت چیتساز به نسبت گذشته نصف شدهاند. بعبارت بهتر این صنف، در ابتدای حکومت قاجار در حدود 600 باب کارگاه داشتهاند. از آنجایی که اصفهان در ابتدای دورهی قاجار، بدلیل صدمات ناشی از حملهی افغانها وضع بدی داشت، میتوان حدس زد که تنها صنف چیتساز، فضایی بیش از 600 کارگاه و چهار بازار اختصاصی را در شهر اشغال میکردند. این اعداد و ارقام وقتی اهمیت پیدا میکنند که اصناف مختلفی که با صنعت نساجی در ارتباط بودند در کنار هم قرار گیرند؛ اصنافی، مانند جماعت نساج؛ شعرباف؛ زرکش؛ زرباف؛ صباغ (رنگرز) قدک؛ صباغ ابریشم؛ مشکی باف؛ نخ کوب؛ نقش بند؛ مخمل باف و ... اگر برای هر یک از این جماعت تنها چهار بازار در نظر گرفته شود، میتوان تصور کرد که چه محدودهیی از شهر را این صنعت اشغال کرده است.
بررسی وضعیت معیشت مردم در طول دورهی صفوی نیز نشان از توجه بیشتر مردم به صنعت نساجی و تجارت آن دارد. در زمان حکومت شاه صفی (1038:1052 هـ. ق) پس از کشاورزی و باغداری که شغل اکثریت مردم بود، تعداد زیادی از مردم، رنگرز و بافنده بودند. علاوه بر صنعتگران ایرانی، صنعتگرانی از دیگر کشورها نیز در خدمت شاهان صفوی بودند؛ بعنوان مثال یک صنعتگر یونانی در زمان شاه عباس اول در کارگاههای سلطنتی اصفهان به کار مشغول بوده است. دعوت صنعتگر خارجی به ایران، توسط شاهان از اهمیتی که به نساجی داده میشد، خبر میدهد. پیشرفت نساجی و رونق صنعتی و تجاری آن در زمان حکومت شاه سلطان حسین (1105:1135) هـ . ق/ بحدی رسیده بود که در این زمان، تعداد بازرگانان و کسبه و اصناف بیش از کشاورزان و برزگران بود. در منابع دورهی قاجار نیز آمده است که در اوایل حکومت قاجار، حداقل یک دهم اصناف اصفهان، نساج بودهاند. اگر اصفهان را پیش از حملهی افغانها در نظر بگیریم و تعداد زربافان، زرکشان، شعربافان و چیتسازان را به تعداد نساجان شهر اضافه کنیم، در دورهی صفوی، تعداد افراد مشغول در صنعت نساجی بیش از یک دهم کل اصناف بوده است. علاوه برین، اگر صنفهای وابسته به نساجی مثل صباغ؛ نداف؛ چرخ تاب؛ ریسمان کش؛ سیمکش؛ حلاج؛ گازر و زرکش را نیز در نظر بگیریم، متوجه میشویم که رقم بزرگی از جمعیت صنعتگران اصفهان به صنعت نساجی و صنایع وابسته به آن مشغول بودهاند.
از زمان شاه عباس اول، در روستاهای اطراف شهر علاوه بر باغهای توت، کارگاههای ابریشمبافی نیز وجود داشته است. اضافه شدن بیش از 20 ده در اطراف شهر در محدودهی زمانی حدود 25 سال (از زمان شاه صفی تا دورهی شاه سلیمان)، به معنای گسترش کارگاههای نساجی در این مناطق است. تنها در قریهی «ورنوسفادران» در نزدیکی اصفهان، 200 دکان پنبهکنی وجود داشته است که باعث رونق این ده شده بود. وجود همین کارگاههای متمرکز در حومهی اصفهان، یادآور مانوفاکتورهای اروپای پیش از انقلاب صنعتی است. همانگونه که در متن گفته شد، در زمان حکومت شاه عباس اول، این کارگاهها توسط «اشراف» راه اندازی شده بودند؛ در حالی که در سالهای انتهایی حکومت صفوی برخی از بازرگانان و تجار عمده، صاحب کارگاههای بافندی بیشماری در شهر و حومهی آن بودند. از زمان شاه سلیمان با تعطیلی کارگاههای ابریشمکاری و رنگرزی سلطنتی، دربار به متخصصان داخل شهر سفارش کار میداد. در این مراکز کارگاهی، صنعتگران زبردست مشغول کار بودند. بوجود آمدن این مراکز، به تخصصی شدن کارها منجر شده بود. کارگاههای صباغی (رنگرزی)، نختابی، ابریشمکاری، نساجی و شعربافی از یکدیگر جدا شده و هر صنعتی، متخصصی در زمینهی کاری خود داشت. این امر، یعنی تخصصی شدن کارها، به افزایش تولید محصولات منجر شده بود.
تولید انبوه پارچههای مرغوب در اصفهان، به حدی بود که مقدار زیادی از این محصولات، علاوه بر مصرف داخلی به کشورهای دیگر نیز صادر میشد. بیشتر این محصولات، پارچههای ابریشمی و زربفتی بودند که به همراه ابریشم خام (که بیشترین درصد صادرات را بخود اختصاص میداد) به عثمانی، روسیه، کشورهای اروپایی و آسیایی صادر میشدند. رونق صادرات محصولات صنعتی، به رونق تجاری شهر اصفهان کمک بسیاری کرده بود. تاجران و بازرگانان بسیاری با ملیتها و قومیتهای مختلف در اصفهان زندگی میکردند. رونق تجارت و گردش پول در این شهر بحدی بود که در طول دورهی صفوی، همواره تعداد بانیان هندی که در اصفهان صرافی داشتند (با پول خود کار میکردند)، بین 10000 تا 12000 نفر بوده است.
یکی دیگر از نشانههای گسترش شهر و توسعهی کالبدی آن را میتوان در گسترش بازارها مشاهده کرد. در ابتدای حکومت شاه عباس اول در اصفهان چهار بازار ساخته شده بود که به مرور زمان این بازارها گسترش زیادی پیدا کردند. یکی از بازارهایی که شاردن آن را گزارش داده است، فاصلهی دو دروازه را پر میکرده است؛ یعنی بازار از ابتدای حکومت شاه عباس اول تا زمان شاه سلیمان بدشت گسترش یافته بود علاوه برین در زمان شاه سلیمان با تعطیل شدن برخی از کارگاههای سلطنتی، متخصصان و کارگران این کارگاهها وارد شهر شده بودند؛ مثلاً، بازار رنگرزها که تا زمان شاه سلیمان، یک بازار بزرگ در نزدیکی میدان نقش جهان بود، در دورهی شاه سلطان حسین، به دو بازار طولانی و وسیع در همان مکان، تبدیل شده بود. تعداد زیاد کاروانسراهای موجود در اصفهان نه تنها از رونق تجارت در شهر؛ بلکه از گسترش فضای شهری خبر میدهند. علاوه برین وجود تعداد زیادی کاروانسرا؛ حمام؛ مسجد؛ کلیسا و سایر عناصر شهری؛ به معنی افزایش خدمات شهری و گسترش بیشتر شهر است. همچنین در بسیاری از این بازارها، کاروانسراهای بزرگی ساخته شده بودند که علاوه بر اینکه محلی برای اسکان بودند، محل خرید و فروش و تجارت نیز محسوب میشدند. شمار دقیقی از تعداد کاروانسراهای اصفهان در دست نیست. تعداد آنها در زمان شاه عباس اول، سه عدد ذکر شده است؛ بیش از 100، 600 و 999 کاروانسرا. شاردن نیز این تعداد را در زمان شاه سلیمان، بیش از 1800 کاروانسرا دانسته است. مسافران بعد از او نیز تنها به بیشمار بودن این تعداد اشاره کردهاند. با وجود مشخص نبودن تعداد دقیق کاروانسراها، میتوان پذیرفت که تعداد کاروانسراها بسیار زیاد بوده است. تعداد زیاد کاروانسراهای موجود در اصفهان نه تنها از رونق تجارت در شهر؛ بلکه از گسترش فضای شهری خبر میدهند. علاوه برین وجود تعداد زیادی کاروانسرا؛ حمام؛ مسجد؛ کلیسا و سایر عناصر شهری؛ به معنی افزایش خدمات شهری و گسترش بیشتر شهر است.
همانگونه که در متن گفته شد، وسعت شهر اصفهان در دورهی صفوی نسبت به دورههای پیش از این حدود 10 مایل به حدود 30 مایل رسیده بود؛ یعنی وسعت شهر در حدود سه برابر افزایش یافته بود. همانگونه که پیشتر گفته شد، توسعهی کالبدی اصفهان دلایل مختلفی داشته است، این دلایل عبارتند از: مناسب بودن موقعیت جغرافیایی و فراوانی آب و حاصلخیزی جلگهی آن؛ انتخاب شهر بعنوان پایتخت زمان شاه عباس اول؛ کوچاندن عدهی زیادی از مردم شهرهای مختلف، بطرف اصفهان، توسط شاهان صفوی؛ افزایش جمعیت، بدلیل اعتقاد مردم بوجود امنیت و رفاه بیشتر در پایتخت؛ مرکزیت تجاری این شهر و قرار گرفتن در مسیر جادهی اصلی بازرگانی و قصد شاه عباس اول، برای الحاق محلات جدید حومهی شهر به اصفهان و تبدیل آنها به یک شهر واحد. با توجه به رشد صنعت نساجی در اصفهان و تأثیر آن بر کالبد؛ تجارت؛ عناصر شهری و معیشت مردم، میتوان ادعا کرد که صنعت نساجی نیز یکی از عوامل مؤثر بر توسعهی شهری در شهر اصفهان بوده است.
نمایش پی نوشت ها:
1. استادیار و عضو هیئت علمی بنیاد ایرانشناسی.
2. کارشناسی ارشد ایرانشناسی گرایش عمومی، بنیاد ایرانشناسی (دانشگاه شهید بهشتی).
3. مقاله منتج از پایان نامهی کارشناسی ارشد با عنوان توسعهی شهری و صنعت نساجی در دورهی صفوی (با تأکید بر سفرنامهها).
4. این مطلب را ایشان در سخنرانی خود با موضوع «معنای صنعت در حکمت اسلامی بر اساس صناعیهی میرفندرسکی» در تاریخ 1389/11/6 در مؤسسهی حکمت و فلسفهی ایران عنوان کردند.
5. برای آگاهی بیشتر ن. ک. به: بیات، 1390.
6. بعد از انقلاب صنعتی و تأثیر روز افزون آن بر شهرها و شکل ظاهری آنها، نظریههای بسیاری برای بهبود وضعیت شهرهای شلوغ صنعتی مطرح شد؛ نظریههایی که برای کاهش مشکلات اجتماعی اقتصادی و زیستی ناشی از وجود صنعت در شهرها مطرح شد. اهمیت این موضوع به حدی است که هنوز هم برای کاهش اثرات زیانبار صنعت بر شهرها، شهرسازان نظرات جدیدی برای ساخت شهرهای جدید ارائه میدهند؛ نظریههایی از قبیل «شهر خطی ماتا»، «طرح اصلاح شهرهای کامیلو زیته»، «باغشهر ابنزرهاورد»، «شهر صنعتی گارنیه»، «ایجاد فضاهای باز اتو واگنر»، «دگرگونی شهرهای بزرگ اوژن هنارد»، «وحدت شهر و محیط طبیعی آن پاتریک گدس»، «شهر معاصر ادوارد جینرت» و ... طرحهای دیگری که نمیتوان از همگی آنها نام برد. همانگونه که گفته شد بیشتر این طرحها به منظور تسهیل زندگی در شهرهای صنعتی مطرح شدند. برای اطلاعات بیشتر ن. ک. به: شیعه، 1389.
7. مانوفاکتور، مرحلهی گذار تولید کوچک خانگی و پیشهوری به صنعت بزرگ ماشینی است. مانوفاکتور با تقسیم کار، بسیاری از مراحل کار را ساده کرد و موجب تخصصی شدن ابزار کار و اصلاح قابل توجه آنها شد و کارگران متخصص را تربیت کرد (فیوضات، 128:1372).
8. کتاب جغرافیای اصفهان مربوط به دورهی قاجار است؛ اما میتوان در آن اطلاعات با قیمتی دربارهی اصناف دورهی صفویه بدست آورد. اطلاعاتی که این کتاب دربارهی اوایل حکومت قاجار ارائه میدهد، براحتی قابل تعمیم به دورهی صفویه است؛ پس از حملهی افغانها و طی دو دورهی افشاریه و زندیه، اصفهان به درجهیی از ویرانی رسیده بود که نه نادر و نه کریمخان و نه جانشنانش، هیچیک اصفهان را به پایتختی برنگزیدند؛ در نتیجه تا دورهی قاجار در اصفهان، کاری در زمینه نساجی صورت نپذیرفت.
9. Herbert.
10. شاردن در سفرنامهی خود مینویسد: «میدان نو اصفهان را شاه عباس ثانی بنا نهاد تا همهی صنعتگران و سوداگران و دستفروشانی را که در میدان شاه به کسب و کار اشتغال داشتند، بدان میدان منتقل کند». (شاردن، 1461:1372).
11. در اینجا از روش محاسباتی کمپفر استفاده شده است. در روش او برای طی مسافت یک فرسنگ، یک ساعت زمان لازم است و از طرفی 16 فرسنگ را معادل 36 کیلومتر محاسبه کرده است؛ در نتیجه مسافتی که در 4 یا 5 ساعت بتوان طی کرد، در حدود نه تا 11/2 کیلومتر تخمین زده میشود.
نمایش منبع ها:
- استرآبادی، سید حسن بن مرتضی؛ از شیخ صفی تا شاه صفی، تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، 1366.
- اولئاریوس، آدام؛ سفرنامهی اولئاریوس، ترجمهی احمد بهپور، تهران: ابتکار نو، 1385.
- ــــ، اصفهان خونین شاه صفی (سفرنامه)، ترجمهی حسین کردبچه، تهران: هیرمند، دو جلد، 1379.
- اولیویه، سفرنامهی اولیویه، ترجمهی محمد طاهر میرزا، بتصحیح غلامرضا و رهرام، تهران: اطلاعات، 1371.
- باربارو، جوزفه و دیگران؛ سفرنامهی ونیزیان، ترجمهی منوچهر امیری، تهران: خوارزمی، 1381.
- بیات، اروج بیگ؛ دون ژوان ایرانی، ترجمهی منوچهر امیری، تهران: خوارزمی، 1381.
- بیات، اروج بیگ؛ دون ژوان ایرانی، ترجمهی مسعود رجبنیا، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1338.
- بیات، مریم؛ توسعهی شهری و صنعت نساجی دورهی صفوی (با تأکید بر سفرنامهها)، پایاننامهی کارشناسی ارشد، دانشگاه شهید بهشتی و بنیاد ایرانشناسی، 1390.
- تاورنیه، ژان باتیست؛ سفرنامهی تاورنیه، ترجمهی ابوتراب نوری، تهران و اصفهان: کتابخانهی سنایی و تأیید اصفهان، 1336.
- ــــ ، سفرنامهی تاورنیه، ترجمهی حمید شیرانی، تهران: نیلوفر، 1383.
- تحویلدار، حسین خان؛ جغرافیای اصفهان، جغرافیای طبیعی و انسانی و آمار اصناف شهر، به کوشش منوچهر ستوده، تهران: دانشگاه تهران، 1342.
- جنابدی، میرزا بیگ؛ روضة الصفویه، بتحقیق غلامرضا طباطبایی مجد. تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار، 1378.
- دری، احمد و دیگران؛ سفارتنامهی احمد دری، به کوشش محمد امین ریاحی، تهران: توس، 1368.
- دلاواله، پیترو؛ سفرنامهی دلاواله، ترجمه محمد بهفروزی، تهران: قطره، دوجلد، 1380.
- دولیه دلند، آندره؛ زیباییهای ایران، ترجمهی دکتر محسن صبا، تهران: انجمن دوستداران کتاب، 2535.
- دیماند، موریس اسون؛ راهنمای صنایع اسلامی، ترجمهی عبدالله فریار، تهران. شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، 1383.
- راوندی، مرتضی؛ تاریخ اجتماعی ایران. تهران: نگاه، 1378.
- ریاحی، محمد امین؛ سفارتنامههای ایران: گزارش مسافرت و مأموریت سفیران عثمانی در ایران؛ تهران: توس، 1368.
- سانسون؛ سفرنامهی سانسون (وضع کشور شاهنشاهی ایران در زمان شاه سلیمان صفوی)، ترجمهی دکتر تقی تفضلی، تهران: چاپخانهی زیبا، 1346.
- شاردن، ژان؛ سفرنامهی شاردن، ترجمهی اقبال یغمایی، تهران: توس، 1372.
- شرلی، آنتونی؛ سفرنامهی برادران شرلی، ترجمهی آوانس، تهران: انتشارات نگاه، 1387.
- شیعه، اسماعیل؛ آهنگ صنعت، آوای شهر، تهران: انتشارات دانشگاه علم و صنعت، 1389.
- صیامی دودران، زهرا؛ بررسی تاریخی موانع توسعهی صنعت در ایران، تهران: امیر کبیر، 1381.
- فلور، ویلم؛ اولین سفرای ایران و هلند: شرح سفر موسی بیگ سفیر شاه عباس به هلند و سفرنامهی یان اسمیت سفیر هلند در ایران؛ به کوشش داریوش مجلسی و حسین ابوترابیان، تهران: کتابخانهی طهوری، 1356.
- فیگوئرا، دن گارسیا دسیلوا؛ سفرنامهی دن گارسیا دسیلوا فیگوئرا، ترجمهی غلامرضا سمیعی، تهران: نشر نو، 1363.
- فیوضات، ابراهیم؛ بررسی تحولات نظام استاد شاگردی در ایران، تهران: انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1372.
- کاتف، فدت آفاناس یویچ؛ سفرنامهی کاتف،ترجمهی: محمد صادق همایون فرد، تهران: کتابخانهی ملی، 2536.
- کارری، جملی؛ سفرنامهی کارری، ترجمهی عباس نخجوانی و عبدالعلی کارنگ؛ تبریز: ادارهی کل فرهنگ و هنر آدربایجان شرقی، 1348.
- کمپفر، انگلبرت؛ سفرنامهی کمپفر، ترجمهی کیکاووس جهانداری؛ تهران: انتشارات خوارزمی، 1363.
-کنتارینی، آمبروسیو؛ سفرنامهی آمبروسیو کنتارینی، ترجمهی قدرتالله روشنی، تهران: امیرکبیر، 1349.
- میرزا سمیعا؛ تذکرهالملوک: سازمان اداری حکومت صفوی یا تعلیقات مینورسکی بر تذکرهالملوک؛ ترجمهی: مسعود رجبنیا. تهران: امیر کبیر، 1378.
- میرفندرسکی، میرزا ابوالقاسم؛ رسالهی صناعیه، بتحقیق حسن جمشیدی، قم: بوستان کتاب، 1387.
- نوائی، عبدالحسین؛ اسناد و مکاتبات سیاسی ایران، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1360.
- نیبور، کارستن؛ سفرنامهی نیبور، ترجمهی پرویز رجبی، تهران: توکا، 1354.
- واله اصفهانی، محمد یوسف؛ خلدبرین (ایران در روزگار صفویان)؛ به کوشش میرهاشم محدث، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار، 1372.
- وحید قزوینی، میرزا محمد طاهر؛ تاریخ جهان آرای عباسی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1383.
منابع لاتین:
Herbert, Thomas (1928) Travels in Persia, Abridged and Edited by SIR William Foster CIE. London: published by GEORGE ROUTLEDGE & Sons LTD.
منبع مقاله :
گروه نویسندگان، (1394)، مطالعات ایرانشناسی، دکتر رویا خویی، تهران: بنیاد ایرانشناسی، چاپ اول.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}